یا دیگه سوژه ها ناب و داغ نیستن یا من سوژه یابیم کم شده و سرد شدم !
منو اینجوری نبینید ها یه روزگاری کبکبه دبدبه ای داشتم واسه خودم ( آخه این چه لغتیه :|)
دیدین؟؟؟ واسه همین یه خط از حرفای خودمم یه چیزی باید بپرونم و یقه اون قدیمیارم بگیرم که آخه اینا چی بوده ساختین :/
تو صفحه اینستام نوشتم: عکسی برای حرفای تو دلم پیدا نکردم. حالا اینجام باید بنویسم واسه سوژه ها و جرقه های ذهنم واژه پیدا نمیکنم!
میگم نکنه عاشق شدم؟؟؟ [متفکر]
نه آقا نهههههههه اشتباه کردم ببخشید اصن شوخی کردم! این حرفام فقط بدرد تیم خبریه رادیو بلاگیها میخوره!
من خودم دنبال سوژه واسه نوشتنم اونوقت اونا الانه که برسن و مارو سوژه کنن :|
خیلیم چیزیم نیست و شنگولم. آخرین روز خدمت سربازیمم هست دیگه تووووووپ
از اینجا به بعدم خدا بزرگه منم متلاشی! (یعنی کسی ک تلاش های زیاد می کند#)
# منظور نویسنده در اینجا نوشتن پست های جدید است [قسم میخورد حتی]
درباره این سایت